black flower(p,267)
black flower(p,267)
این صدا...
صدای همون مردی بود که اونو دیشب دزدیده بود و به اینجا آورده بود. ترسش دوباره داشت بر میگشت.
تهیون: نه چرا باید کمکش کنم؟ مگه عقلمو از دست دادم که بخوام خودمو با خانم دو.. درگیر کنم.
تهیون جواب مرد رو داد و تهیونگ یه بار دیگه اسمی که شنیده بود رو برای خودش تکرار کرد.
خانم دو.....🧠
اون دیگه کی بود؟🧠
مرد: خانم دو واقعا زن ترسناکیه.... اصلا بهش نمیاد اما بدترین ادمیه که من دیدم.
مرد با ترسی که تو صداش پنهان شده بود گفت و تهیون سر تکون داد.
تهیون: میترسی و اینقدر چاپلوسیشو میکنی؟
تهیون پوزخند زد و مرد اخمی کرد.
مرد: نمی ترسم.... تحسینش می کنم فقط همین.
صدای خنده ی تهیون بلند شد.
تهیون: تحسین؟ یه مجرم با سابقه یا روانی رو تحسین می کنه... خیلی جالبه.
مرد: دهنتو ببند... تو هم فرق زیادی با من نداری...
مرد غرید و خنده ی دختر جمع شد.
تهیون: تو خودت خواستی به اون زن کمک کنی و من به خاطر بدهیم.
تهیون: مجبورم.... این تفاوتمونه پس خودت رو با من یکی نکن.
تهیون با عصبانیت گفت و مرد شونه هاش رو بالا انداخت.
مرد: بالاخره جرم هر دومون یکیه پس.....
صدای زنگ در حرفش رو قطع کرد.
مرد: پلیس که خبر نکردی؟
پرسید و تهیون چشماش رو چرخوند
تهیون: نه... پیتزا سفارش دادم.
این صدا...
صدای همون مردی بود که اونو دیشب دزدیده بود و به اینجا آورده بود. ترسش دوباره داشت بر میگشت.
تهیون: نه چرا باید کمکش کنم؟ مگه عقلمو از دست دادم که بخوام خودمو با خانم دو.. درگیر کنم.
تهیون جواب مرد رو داد و تهیونگ یه بار دیگه اسمی که شنیده بود رو برای خودش تکرار کرد.
خانم دو.....🧠
اون دیگه کی بود؟🧠
مرد: خانم دو واقعا زن ترسناکیه.... اصلا بهش نمیاد اما بدترین ادمیه که من دیدم.
مرد با ترسی که تو صداش پنهان شده بود گفت و تهیون سر تکون داد.
تهیون: میترسی و اینقدر چاپلوسیشو میکنی؟
تهیون پوزخند زد و مرد اخمی کرد.
مرد: نمی ترسم.... تحسینش می کنم فقط همین.
صدای خنده ی تهیون بلند شد.
تهیون: تحسین؟ یه مجرم با سابقه یا روانی رو تحسین می کنه... خیلی جالبه.
مرد: دهنتو ببند... تو هم فرق زیادی با من نداری...
مرد غرید و خنده ی دختر جمع شد.
تهیون: تو خودت خواستی به اون زن کمک کنی و من به خاطر بدهیم.
تهیون: مجبورم.... این تفاوتمونه پس خودت رو با من یکی نکن.
تهیون با عصبانیت گفت و مرد شونه هاش رو بالا انداخت.
مرد: بالاخره جرم هر دومون یکیه پس.....
صدای زنگ در حرفش رو قطع کرد.
مرد: پلیس که خبر نکردی؟
پرسید و تهیون چشماش رو چرخوند
تهیون: نه... پیتزا سفارش دادم.
- ۱۲.۱k
- ۲۵ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط